1. دیشب یه پست ۵، ۶ موردی نوشتم و وقتی همهچی تموم شدهبود و فقط موندهبود مرتب کردن، یهو همهچی پاک شد و منم برعکس همیشه قبلش ذخیره نکردهبودم و کلا همهچی پرید و منم بستم همهچی رو رفتم :///
2. دیگه هرگز هیچ روز تعطیلی رو نمیمونم تو خونه! دلیلش هم بماند واسه خودم.
3. دیشب ۵ نفری با سرویس برگشتیم. ۵ نفررررر اونم با پراید :| بعد رسما نصف شد کمرم :/ رسما رو هوا نشستهبودم. بعد مسئول سرویس هم گفته از این به بعد همینه و ۵ تاییم :| مسخره پیش خودت چی فکر کردی؟ ما کیفهامون تو صندوق بهزور جا شد دیگه خودمون که هیچی :/ تازه ظهرش داشتم واسه بچهها غر میزدم که این همسرویسیهام درشتن بعد اون عقب خیلی جا تنگه :/ در این حد که وقتی دور میزنه لازم نیست جایی رو بگیری چون اصلا ت نمیخوری :/ ناشکری کردم خدا زد پس کلهم گفت بیا حالا ۴ تایی بشینید :|
4. داشتیم با یاسمن تو راهرو میدوییدیم که قبل زنگ بریم قمقمهم رو آب کنیم؛ یهو پام خورد تو یه چی و ناقص شد و خودمم نزدیک بود کلهپا شم '_' برگشتم دیدم یه آقاست. گفتم ای وای آقای الفه و بدبخت شدم دیگه ولم نمیکنه :/ ولی خداروشکر دبیر تجربیها بود. بندهخدا خندهش گرفتهبود نمیتونست چیزی بگه. منم با خجالت و خنده کلی معدرتخواهی کردم :دی بچهها که صحنه رو دیدهبودن بعدا میگفتن آنه حماسه افریدیها! بندهخدا پاچیدهبود! :))))))
5. این بچههای ما هم بیشعور هستن! بییییییشعوووورررر!!! دختره قمقمه منو گرفته برده بعد بهش میگم اقا قمقمهم دست توعه؟ میگه نه و به ادامه درس خوندنش میپردازه و منم دو ساعت از تشنگی خفه میشم و خانم به روی خودش نمیاره که اقا زدم قمقمه مردم رو گم کردم :/ حتی بعدش هم نمیاد بگه آقا قمقمهت چیشد؟ پیدا شد؟ یا مثلا یهو میبینی سر کلاس قمقمهم نیست میشه و بعد خالی برگردونده میشه :/ یکی نیست بگه حاجی برای خود طرف هم یه دو قطره که بذار :/ واسه شما که نمیره آب کنه :/
6. اه حالم داره بهم میخوره. همهش یه جا نشستم دارم درس میخونم و ذرهای تحرک ندارم و شام و ناهارم که قد گاو میخورم -_- این همه اشتها از کجا میاد الله و اعلم -_- از روزی که شروع کردم به درس خوندن تا الان ۶ کیلو چاق شدم و به واقع خاک تو سرم کنن -_- واقعا یکی از چیزایی که اعصابم رو بهم میریزه این روزها همین مسئلهست و کاری هم نمیتونم بکنم. چون به قول آریا تنها تفریحت خوردنه بدبخت :/ و واقعا راست میگه!
درباره این سایت