از پارسال میخوام موهامو کوتاه کنم و هی نمیذارن و میگن نه. بعد از کلی اصرار دیگه اواسط تیر شایدم اواخر تیر بود فکر کنم که راضی شدن و یه شب مامانم خودش موهامو کوتاه کرد. تا حالا اینکار رو نکرده‌بود ولی واقعا فرقی با آرایشگاه نداشت و خیلیم خوب شده‌بود و تازه چتری‌هام رو هم کوتاه کرد! ولی خب خیلی کوتاه نکرد. شاید در حد ده یا پونزده سانت. حالا الان بعد از تقریبا ۶ ماه کلی بلند شده و واقعا دیگه حوصله‌ی اینو ندارم که هی بخوام هر روز شونه کنم و ببندم و.‌. از حموم و خشک کردن بعدش هم که نگم اصلا آره خلاصه که واقعا دیگه موهامو دوست ندارم و فکر کنم اونا هم منو دوست ندارن چون روز به روز کمتر میشن. 
تقریبا دو ماهی میشه که باز هر روز دارم میگم بیاید کوتاه کنیم و با واکنش مادرگرام که میگه اصلا حرفشم نزن مواجه میشم. -_- هی بهش میگم بابا یه دلیل منطقی بیار، قول میدم دیگه نگم ولی کو گوش شنوا -_- هیچ دلیلی نمیاره و فقط میگه نه =/ یکی نیست بگه بابا موهای خودمه!! هی هم شیطونه قلقلکم میداد که بیا خودمون یه روز کوتاهشون کنیم ولی خا من بچه‌ی خوبیم به حرف شیطون گوش نمیدم :دییی 
دیگه امروز بابامو برداشتم اوردم تو اتاق در رو بستم گفتم بیا برو یکم با خانومت حرف بزن راضیش کن من موهامو کوتاه کنم. اونم گفت تو این اتاق رو تمیز کن بعد من خودم تا هر جا خواستی کوتاه میکنم. اصلا کچلت میکنم :دی گفتم حالا کچل که نه ولی قولِ قول؟ اگر اینجا رو مرتب کنم همین امروز کوتاه میکنی؟ گفت آره! حالا بعد از مدت‌های مدید اتاقم رو مرتب کردم و منتظرم بیادش تا ببینم پای قولش هست یا نه! 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عطر نرگس مقالات و اخبار تخصصی سئو مطب دکتر وحید سبقت الهی گروه فرهنگی هنری یاس Ali Sohrabi Far Harry باغ و تالار مناسبات wWw.MaNoO2.parsiblog.com 笑傳醉夢中