1. من نمیفهمم چه طلسمیه ‌که همش یکشنبه‌ها تعطیل میشه و کلاسمون با قاسمی کنسل میشه و از اونور هم دبیر دینیمونو نمیتونم ببینم -_- من میدونم چون من یکشنبه‌‌ها رو دوست دارم اینجوری میشه :/ خار دارم به‌خدا :/ امروز آقای الف شروع کرد درصد بالاها رو خوندن بعد دقیقا تا من خوند و بعد رفت ده نفر پایینتر از من رو خوند =| 
2. امروز رفته‌بودم پیش مشاور کلی ازم تعریف کرد و فلان ^_^ آخه واقعا خییییلی پیشرفت داشتم به نسبت دفعه‌ی قبل و دفعه‌های قبل‌ترش. البته دفعه قبل که خا واقعا دلیل داشت و بحثش جداست. آره خلاصه کلی ازم تقدیر و تشکر به عمل آورد و بعد هم گفت باید سعی کنیم همینجا بمونیم و اینه که مهمه! مخصوصا که دفعه بعد کلا ۱۲مه و همه میخوننش. 
3. چهارشنبه تولد داداشم بود بعد خودش نبود و برای یه‌سری مسابقات رفته‌بود اصفهان. صبحش بهش تبریک تولد گفتم تو واتس اپ. تا حالا نگفته‌بودم '_' اصلا اهلش نیستم واقعا :/ بعد اینقدر ‌‌کار سختی بود '_' بعد اون روز که ندیده‌بود. بعدا که دیده برگشته کلی استیکر قلب فرستاده و میگه مرسی خواهر خوشگله و دروغ نیست اگر بگم چشمام از حدقه زد بیرون! یعنی اینجوری بودم که خدایی این الان داداش منه؟؟ =/ (شاید برای شماها این چیزا خیلی هم عادی باشه و فیلان، ولی منو اینجا نبینید من واقعا ذره‌ای ابراز احساسات بلد نیستم و خوشمم نمیاد و تا الان فکر میکردم داداشمم بلد نیست که دیدم خیلیم بلده رو نمیکرده.) بعد از اصفهانم برام یه کیف سوغاتی آورده و کلی هی گفت چشماتو ببند و جلو چشمامو گرفت و بعد بهم داد. خیلی جدیدا داره گوگولی میشه :) 
4. تو اتوبوس مشغول حرف زدن بودیم که یهو دیدیم عححح باید اینجا پیاده میشدیم! و نشدیم =/ :))))) بعد رفتیم تا ایستگاه بعد که برگردیم. اومدیم سوار اتوبوس شیم و حتی پامون رو هم گذاشتیم بعد دیدیم که چرا اینجا همه آقا هستن و خانم‌ها اونورشونن و قاطی شده؟ خانم و آقا جدا نیست مگه؟ بعد بعد ۲ دقیقه دو هزاریمون افتاد و رفتیم از اونور سوار شدیم :دی 
5. تو پانسیون یهو ۵ دقیقه مونده به زنگ تفریح یکی از بچه‌ها اومده میگه خبر دارین تعطیل شد؟ و منم وای گویان گفتم مطمئنی؟؟ چجوری فهمیدید؟؟ گویا بچه‌هایی که گوشی داشتن فهمیدن و گفتن به بقیه. بعد حالا نمیشد هم صداشو دراریم :دی اونجوری ضایع میشد که گوشی‌ها رو تحویل ندادیم :دی بعد زنگ که خورد و اینا بچه‌ها همه جامه‌ها دریده و از خوشحالی سر به بیابان گزاردن '__' تازه اینا مثلا بچه خرخون‌ها و فرزانگانی‌ان =/// ولی من عمیقا ناراحتم که تعطیل شد و تنها چیزی که خرسندم میکنه اینه که ریخت بچه‌ها رو نمیبنم :/ 
6. اینقدر همه‌ی اونایی که خوب بودن بد داده‌بودن و افت کرده‌بودن که نتونستم قشنگ ذوق دروَکنم که :/ فکر کنید کسی که همیشه اول و نهایتا سوم بوده تو مدرسه شده‌بود ۸م و من که بهتر شده‌بودم اصلا خجالت میکشیدم :/ وقتی پرسید خوب دادی گفتم آره خیلی بهتر دادم و یاسمن میخواست بگه رتبه‌م رو ولی گفتم نگه اصلا! 
7. درسته خوب شدم و فیلان ولی همچنان غلط‌هایی نظیر شمارش اشتباه و اشتباه وارد کردن دارم '_' یعنی اگر درست وارد میکردم و این چیزای مسخره نبود قطعا رتبه‌م خیییییلی بهتر میشد! یعنی امروز به مشاورمون که میگفتم از یه جایی به بعد دیگه مونده‌بود چی بگه واقعا '__' زبانش قاصر بود از این حجم از غلط‌های مسخره :/// به شما هم بگم زبانتون قاصر میشه :/ 
8. من واقعا نمیفهمم چرا مادرگرام اینقدر با مو کوتاه کردن من مخالفه -_- واقعا دیگه حوصله‌ی موهامو ندارم و ریزشش هم زیاد شده! امشب بهش گفتم جایزه پیشرفتم بذاره موهامو کوتاه کنم ولی باز نداشت :/ باید به مامانش بگم بلکم اون بتونه راضیش کنه :/ 
9. من همه‌ی کتاب‌هام و جزوه‌هام مدرسه‌ست بعد چون فردا تعطیل شد و یهویی گفتن و اینا برنامه نریخته‌بودم برای فردا و مجبور شدم همه‌چیمو بیارم و اندازه یه چمدون بار داشتم و رسما کمرم ترکید -_- 
10. ال‌کلاسیکو رو هم که الکی کنسل کردن بی‌ادب‌ها -_- 
11. بیاید من رو نصیحت کنید جوگیر نباشم :/ امروز کلا درس گوش ندادم :/ الانم اومدم خونه درس نمیخونم و دارم اینو مینویسم و با دبیر دینیمون چت میکنم و بعدشم میخوام فیلم ببینم :/ امید است که فردا را بترکانیم! کم کم باید، باید ۱۱ ساعت بخونم! 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

first class carpet.avablog.ir آرایه هنری hacker99 Lisa معرفی دندانپزشک همه چي مجاز مهاجرت به استراليا هانا ثبت چگونه مشكلات شرعي خود را حل كنيم راهکارهاي مديريت ارتباط با مشتري