1. هر روزی که بیشتر میگذره، بیشتر به این پی میبرم که چقدر حالم از این بچهها و بچه بودنشون بهم میخوره چندوقت پیشا به دبیر دینیمون میگفتم واقعا حالم از تک تکشون بهم میخوره و اگر کادر مدرسه اینقدر عالی نبود عمرا میتونستم اینجا رو تحمل کنم. هرچقدر بچهها داغونن ولی کادرمون عالیان واقعا!
2. من قدم بلند نیست. حتی میشه گفت کوتاه و زیر خط فقره :/ دلم میخواست بلندتر باشم، شده حتی ۵ سانت ولی خا نشده دیگه، چیکار کنم؟ باهاشم کنار اومدم و خیلی دیگه بهش توجه نمیکنم. اما به شدت بدم میاد که به روم بیارن! به رو اوردن منظورم اینه بگن خاک تو سرت قدت کوتاهه، ما رو نگاه چه بلندیم و به بلندیشون که یه چیز ارثیه بخوان بنازن! یکی دو ماه پیش یکی از بچهها برگشت گفت آنه بارفیکس برو برای قد خوبه و لحنشم خیلی بد بود! منم هیچی نگفتم و فقط گفتم خیلی ممنون که گفتی و رفتم و لحنمم جدی بود. به روی خودم نیاوردم ولی نمیدونید که چقدر ناراحت شدم! حتی پیش خودم گفتم هیچوقت نمیبخشمش. بعد آخه خود اون ادم هم قدش خیلی بلند نیست و متوسط و خوبه فقط! بعد دفعه اولشم نبود و قبلنم به طرق مختلف گفتهبودم. باز چند وقت بعدش دم هیتر میگه تویی؟ بیا بیا تو کوچولویی رد میشی برو و منم گفتم تو هم ستونی خب؟ بعد میگه من ستون نیستم دیگه. گفتم والا منم نظرم همینه ولی خودت ادعا داری که خیلی ستونی :/ نمیفهمم چرا به چیزهایی مینازید که کاملا ارثی و خدادادیه و هیچ تلاشی برای رسیدن بهش نکردید!
3. اعتماد به نفسم اومده زیر خط فقر و دیگه به خودم هیچ اطمینانی ندارم و ذرهای خودمو قبول ندارم. برام هیچی دیگه مهم نیست و فقط میخوام تابستون شه و کنکورم رو بدم و برم دنبال زندگیم.
4. یاسمن اکثر مواقع یبسه و کم حرفه :/ و خا منم میشناسمش و میدونم باید سکوت کنم وقتی ناراحته. چند وقته این مسئله داره میره تو مخم و دیوونم میکنه. سکوت دیوونم میکنه. دلم میخواد داد بزنم بگم بسههه. اگه مرگیته پس بگو وگرنه هم برای من قیافهتو اونجوری نکن! من حوصله خودمو ندارم چه برسه به تحمل کردن اخم و قیافه گرفتن تو -_-
5. یادتونه گفتم مینا خودشو برامون گرفته؟ یاسمن از نگار پرسیده قضیهش چیه و چرا؟ گفته نمیدونه و فقط مینا گفته آنه تغییر کرده :| حالا انگار منو چند وقته میشناسه و چقدر رفیقمه که بخواد متوجه تغییراتم شه :/ من که میدونم این بشر توقع داشته وقتی قیافه گرفته برم بگم مینا جان! چیشدی؟ من کاری کردم؟ تهشم بگم غلط کردم و منتکشی کنم و اونم خوب شه و تموم شه. :/// ولی زهی خیال باطل :// صد سال سیاه منت هیچکس رو اللخصوص بچههای این مدرسه رو نخواهم کشید!
6. جمعههام همیشه گند میخوره توش. واقعا نمیتونم درس بخونم. الانم همش ۱۰۰ دقیقه فقط تست حد زدم و تامام! واقعا حتی اگر کلی هم کار داشتهباشم ولی بازم نمیتونم بخونم. -_-
7. تنها چیزی که میخوام یه ذره خوشحالی از ته دله همین چیز زیادیه؟
8. فکر میکنم خدا رو گم کردم جاشو تو زندگیم گم کردم نمیدونم کجای زندگیم بوده و حالا باید کجا باشه نمیتونم چیزی ازش بخوام چون همش پس ذهنم میگه هروقت هرچی خواستی برعکسشو کرد، چرا بازم میخوای ازش؟
درباره این سایت