1. خوبم :)) خیلی خیلی بهترم! از دیروز ظهر که با دبیر دینیمون حرف زدم واقعا حالم بهتر شد. :) خداروشکر :)) 

2. بهش میگم خانم خسته نمیشید از اینکه هی هر زنگ بچه‌ها میان پیشتون و حرف میزنن؟ میتونید مثل بقیه دبیرها برید تو دفتر و گفت چرا یه سری وقت‌ها خسته میشه. میگفت اگر ببینه حرف زدن با یکی براش مفید نباشه دیگه به اون آدم وقت نمیده. مثل یه دختره که زنگ پیش پیشش بوده و حرف خاصی نداشته و فقط میخواسته وقت بگذرونه و خب اینو دوست نداره. میگفت ولی مثلا تو برام مثل یه رفیقی، دیگه معلمی و شاگردی نیست. این رفاقت هم از اون روزی شروع شد که تو اومدی اینجا نشستی و حرفاتو زدی و منم یه‌سری حرف‌ها رو زدم.

یه‌سری چیزها در مورد رفتارام سر کلاسش میگفت که واقعا مونده‌بودم از این حجم از توجهی که بهم داشته. میگفت آدم خوش فکری‌ام و خیلی وقت‌ها بحث‌های خوبی رو شروع میکردم و حرف‌های خوبی میزدم. خودم که یادم نمیومد چی بوده و چی گفتم :دی بعد که بهش گفتم چه توجهی واقعا گفت خب آدم جذابی بودم براش =)) منم چشمام گرد شد وقتی شنیدم. واقعا توقعشو نداشتم. میگفت همیشه سعی میکرده حواسش باشه که من خوشم نمیاد دست رو سرم بکشه و همیشه هم یادش میرفته :))) 

بهش گفتم مامانم وقتی گفت دیگه پانسیون نمیری با خودم گفتم وااای دیگه ظهرها نمیتونم با خانم . حرف بزنم :( و اونم خندید. :)) میگفت یکشنبه که تعطیل شده ناراحت شده که منو نمیبینه و دلش برام تنگ شده. گفتم منم خیلی ناراحت شدم :( 

منو تا دم پانسیون همراهی کرد و هرچی گفتم نمیخواد گفت یه بار تو منو میرسونی و یه بارم من تو رو. میگفت آنه من چیکار کنم سال بعد تو نیستی؟ گفتم خانم میام بهتون سر مییییزنمممم ^_^ گفت جون خودت :/ گفتم نشه هم بهتون زنگ میزنم همش. آآآآممم البته تلفنی خوب نیست دوست ندارم حضوری بهتره! آآآآاممم البته با شما تلفنی حرف زدن فرق داره، خوبه. :)) گفت مثل بغل کردن که دوست نداری ولی منو بغل میکنی؟ گفتم اوهوم. رسیدیم دم پانسیون و تشکر کردم ازش. شب هم تو سرویس که بودم یه متن تقریبا بلند نوشتم براش تا بعدا براش بفرستم و به واقع الان که میخونمش کلی تعجب میکنم که چطور من تونستم همچین حرفایی رو به یکی بزنم و چطور تونستم بفرستم براش؟ o__O ولی پشیمون نیستم بابتش. به‌نظرم خیلی کار درستی کردم که اون حرف‌ها رو بهش زدم و بالاخره باید یه وقتی این حرف‌ها رو میزدم و انصاف نبود اگه میذاشتم فقط برای خودم بمونه و بیانشون نمیکردم و فکر میکنم خوشحالش کرده‌باشم و بابتش خوشحالم [لبخند چپلوک] 

3. از تک تک‌تون خیلی خیلی ممنونم که حالمو پرسیدید و سعی کردید حالمو خوب کنید. خداروشاکرم که این همه دوست‌های خوب بهم داده که میدونم حالم براشون مهمه [لبخند چپلوک]


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کنترل دسترسی توتکو Tammy SaveTheWorld آموزش مناظره با تشیع انگلیسی و اسلام آمریکایی ایران افزار Abdur اجاره ویلا و سوییت در قشم ویژه مسافرین گرامی مشاوره تلفني صداي مشاور Dominique